بانوان دارالولایه سیستان

سرنگونی جمهوری اِسلامی


 

یک مقآم بلند پآیه ی آمریکآیی میگوید...

دیگر زمآنی نیست که دآنشجویآن رآ به خیآبآن بیآوریم...

برآی سرنگون کردن جمهوری اِسلامی...

کآفیست [چآدر] رآ اَز سر زنآنشان بردآشت...

وَسیلِه ای بَرآی پیش بُرد اَهدآف دُشمَنآن نَبآش بآنو ..

به این سایت رأی بدهید به این سایت رأی بدهید

:: موضوعات مرتبط: داستان پیرامون حجاب، حجاب، ،
نویسنده : کنیزالزهرا
تاریخ : جمعه 22 خرداد 1394
زمان : 13:51
داستان قصاب و زن همسایه
| ادامه مطلب...

در یوسف آباد تهران، خانوادهای بود که مرد خانواده، کارمند اداره بود، و همسرش رعایت حجاب و شئون اسلامی را نمیکرد. روزی طبق معمول، مرد به اداره میرود و زن نیز پس از دادن صبحانة بچهها به قصد خرید گوشت، از خانه بیرون میرود.

13501963551

به این سایت رأی بدهید به این سایت رأی بدهید

:: موضوعات مرتبط: داستان پیرامون حجاب، ،
نویسنده : کنیزالزهرا
تاریخ : شنبه 14 تير 1393
زمان : 17:22
حکم نگاه به بدن زنان مسلمان بدحجاب


پرسش: «با توجه به اینکه برخی از زنان و دختران مسلمان حد پوشش واجب را رعایت نمی‌کنند، آیا نگاه به قسمت‌هایی که نمی‌پوشانند جایز است؟» 
 
پاسخ: «چنانچه به نهی از منکر دیگران توجه نمی‌کنند با دو شرط می‌توان به آنها نگاه کرد: نخست این که به قصد لذّت نباشد و دیگر اینکه خوف وقوع در گناه نرود؛ ولی به هر حال نگاه نکردن جز در موارد ضرورت أولی است.»
 
حکم نگاه به بدن زنان مسلمان بدحجاب
به این سایت رأی بدهید به این سایت رأی بدهید

:: موضوعات مرتبط: داستان پیرامون حجاب، حجاب، ،
نویسنده : کنیزالزهرا
تاریخ : شنبه 14 تير 1393
زمان : 16:38
عفّت حضرت یوسف (ع)


uosef_payambarfunjoo.ir_.jpg 

عفّت حضرت یوسف (ع)
روزی زلیخا با یوسف خلوت کرد و از فرصت به دست آمده استفاده نمود. روبه یوسف کرد و گفت: سرت را بلند کن و به من نگاهی کن.
یوسف گفت: می ترسم هیولای کور و نابینایی بر دیدگانم سایه افکند.
- زلیخا : به به! چه چشم های شهلا و زیبایی داری!
- یوسف : همین دیدگان من در خانه ی قبر، نخستین عضوی هستند که متلاشی شده و روی صورتم می ریزند.
- زلیخا : چه قدر بوی خوشی داری!
- یوسف : اگر سه روز بعد از مرگ من بوی مرا استشمام نمایی، از من فرار می کنی.
- زلیخا: چرا نزدیک من نمی آیی؟
- یوسف : چون می خواهم به قرب خداوند نایل شوم.
- زلیخا : گام بر روی فرش های پر بها و حریر من بگذار و خواسته مرا برآور.
- یوسف : می ترسم بهره ام در بهشت از من گرفته شود.
وقتی که زلیخا استقامت و پاک دامنی یوسف را دید و یقین کرد که تسلیم هوس های او نمی شود، از راه تهدید وارد شد و به یوسف گفت : حالا که چنین است تو را به شکنجه گران زندان می سپارم...

یوسف با کمال نیرو گفت: باکی نیست، خدا یاور من است.

به این سایت رأی بدهید به این سایت رأی بدهید

:: موضوعات مرتبط: داستان پیرامون حجاب، حجاب، ،
نویسنده : کنیزالزهرا
تاریخ : شنبه 27 ارديبهشت 1393
زمان : 8:29
شیخ رجبعلــی خیاط


شیخ رجبعلــی خیاط:

چشمت به نامحرم مي‌افتد، اگر خوشت نيايد كه مريضي!!

اما اگر خوشت آمد، فوراً چشمت را ببند و سرت را پايين بينداز و بگو: يـــــا خير حبيب و محبوب...

يعني: خدايا من تو را مي‌خواهم، اين‌ها چيه؟! ، اين‌ها دوست داشتني نيستند... هر چه كه نپايد دلبستگي نشايد ...

به این سایت رأی بدهید به این سایت رأی بدهید

:: موضوعات مرتبط: داستان پیرامون حجاب، حجاب، ،
نویسنده : کنیزالزهرا
تاریخ : شنبه 27 ارديبهشت 1393
زمان : 8:26
خدمات زنانه در آرایشگاه های مردانه
| ادامه مطلب...

آنگاه که توبه آدم (ع) پذیرفته شد از خداوند خواست تا بر جمال و زینتش بیافزاید! صبح شد و بر صورت خود محاسنی سیاه دید، پس دست بر آن کشید و گفت: خداوندا این چیست؟ پاسخ آمد؛ این است جمال

1727

به این سایت رأی بدهید به این سایت رأی بدهید

:: موضوعات مرتبط: داستان پیرامون حجاب، حجاب، ،
نویسنده : کنیزالزهرا
تاریخ : چهار شنبه 30 بهمن 1392
زمان : 15:30
دوام زیبایی


 

سیب ها را زیبا به تصویر کشیدند؛

اولی را کامل پوست گرفتند، طوری که زردیش به سیاهی کشیده شد.

دومی را نصفه نیمه پوست گرفتند

و فقط آنجا که پوست نداشت به سیاهی می نمود.

سومی را سالم و با پوستی شفاف کنارشان گذاشتند

و کوتاه و زیبا نوشتند:

پوشیدگی دوامی برای زیبایی ست.

امام علی(ع)

به این سایت رأی بدهید به این سایت رأی بدهید

:: موضوعات مرتبط: داستان پیرامون حجاب، حجاب، ،
نویسنده : کنیزالزهرا
تاریخ : جمعه 3 آبان 1392
زمان : 11:46

صفحه قبل 1 صفحه بعد


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.